کاش بنویسند امروز تمام نشود...

این روزها همه ی تقویم نویسان و منجمان از دستت شاکی اند علی آقااااااااااااااااااااا
این روزها نه طلوع افتاب از پهنه ی بی کران اسمان ها در اغازین ساعات صبح دل انگیز که تماس شمااااااا از کشور دوست همسایه عراق در واپسین دقایق نیمه شب آغازگر یک روز جدید است... آغاز فرداااااااایی دیگر بدون شماااااا در کیلومترهاااااااااااا فاصله ی لعنتی که فقط عکس لبخند شمااااااا میتواند ان را به فردایی دوباره وصل کند... جانا زودتر بیاااااااااااااا که این چشم انتظاری اخر ما رو تموم میکند ذره ذره  ...

کاش بنویسند امروز تمام نشود......

این روزها دارم برنامه ریزی میکنم برای روزهای فوق العاده ی با علی ! این روزها تازه میفهمم چقدر بیشتر ازین حرفا دوستش داشتم و نمی دونستم... تخمین این حجم از دلتنگی و علاقه با توجه به ظرف کوچک قلبم غیر ق کاش بنویسند امروز تمام نشود......ادامه مطلب

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود بدون شرح در فراق علی عزیزتر از جانم... + نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 22:46& کاش بنویسند امروز تمام نشود......ادامه مطلب

این روزها همه ی تقویم نویسان و منجمان از دستت شاکی اند علی آقااااااااااااااااااااا این روزها نه طلوع افتاب از پهنه ی بی کران اسمان ها در اغازین ساعات صبح دل انگیز که تماس شمااااااا از کشور دوست همسایه عراق در واپسین دقایق نیمه شب آغازگر یک روز جدید است... آغاز فرداااااااایی دیگر بدون شماااااا در کیلومترهاااااااااااا فاصله ی لعنتی که فقط عکس لبخند شمااااااا میتواند ان را به فردایی دوباره وصل کند... جانا زودتر بیاااااااااااااا که این چشم انتظاری اخر ما رو تموم میکند ذره ذره  ... + نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 22:55&nbsp توسط مهاجر  |  کاش بنویسند امروز تمام نشود......ادامه مطلب

این روزها دارم برنامه ریزی میکنم برای روزهای فوق العاده ی با علی ! این روزها تازه میفهمم چقدر بیشتر ازین حرفا دوستش داشتم و نمی دونستم... تخمین این حجم از دلتنگی و علاقه با توجه به ظرف کوچک قلبم غیر قابل باور میاد ولی این هم از سر بی کرانگی وجود خود علی است که در دلم جا شده بی شک بسیار بیشتر دوست داشتنی است جانان من ولی گنجایش ظرف عاشقی چون من همین قدر است و بس و همین قدر هم چقدر ناباورانه به نظر می رسید....دلم برای یک روز تنهای تنها با علی تنگ شده دلم برای دستای گرم مربعیش تنگ شده دلم برای خاطره تعریف کردن و خندیدنش تنگ شده دلم برای کوچه گز کردنای نصفه شبی دور خوابگاه باهاش ی ذره شده دلم برای یه کنار هم بودن ساااااااااااده تنگ شده همین که باشی اروووووووووم دلم قرصه به بودنت همین که باشی برای من بس + نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:3&nbsp توسط مهاجر  |  کاش بنویسند امروز تمام نشود......ادامه مطلب

کاش بنویسند امروز تمام نشود......

ای مردمان بگویید آرام جان من کو راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس گه گه به ناز گویم سرو روان من کو در بوستان شادی هرکس به چیدن گل آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو جانان من سفر کرد با او برفت جانم باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو هرچند در کمینه نامه همی نیرزم در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو هرکس به خان و مانی دارند مهربانی من مهربان ندارم نامهربان من کو + نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:5&nbsp توسط مهاجر  |  کاش بنویسند امروز تمام نشود......ادامه مطلب

---

کاش بنویسند امروز تمام نشود......

---

کاش بنویسند امروز تمام نشود......

هیچ ... ! فقط برگرد تا تمام این فاصله را در حجم نبودنت ضرب کنم ، به توان دلتنگیم برسانم و  آن را در محکم ترین آغوشت جایی نزدیک صدای قلبت برای همیشه به یادگار بگذارم .. فقط بیا تا نشانت دهم چگونه نگاشت نبودنت توزیع پیوسته ی وجود صلب مرا به توزیع گسسته ی تک اتم های عاشق گریان چشم انتظارت تبدیل کرد فقط بیااااااااااااااااااااا برگرد و بمان ! + نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:21&nbsp توسط مهاجر  |  کاش بنویسند امروز تمام نشود......ادامه مطلب